بگـذار تا بگریـیـم چون ابر در بهــاران
کز سنـگ نـاله خیـزد روز وداع یـاران
هر کو شراب فـرقت روزی چشیـده باشد
داند که سخت باشـد قطع امیـدواران
با ساربان بگویید احــوال آب چشمـم
تا بر شتر نبندد محمل بـه روز بــاران
بگذاشتند ما را در دیـده آب حســرت
گریـان چـو در قیــامت چشــم گناهکــاران
ای صبـح شب نشینان جانم به طاقت آمد
از بس که دیر ماندی چون شام روزه داران
چندین که برشمردم از ماجرای عشقت
انــدوه دل نـگفتــم الـا یک از هـــزاران
سعدی به روزگاران مهری نشسته در دل
بیـرون نمیتــوان کـرد الا به روزگــاران
چندت کنم حکایت شـرح ایــن قدر کفـایت
باقی نمیتوان گفت الا به غمگساران
سلام دوست عزیز
چندی پیش خبری تاسف باری مبنی بر ابنکه مدیریت محترم وبلاگ اینجا دلی تنگه (شیدا فراز) به دلیل عارضه ی قلبی در CCU به سر میبره و در بستر بیماری گرفتار شده است، ازشما دوست عزیزو تمامی وبلاگنویسان بزرگوار و گرامی استدعا دارد برای بهبودی حال این نویسنده عزیز دعا کرده تا انشالله به لطف خداوند بزرگ به جمع ما برگردد.
در مورد ایشان در پست جدیدم نوشتم
سلام
ممنون که خبرم کردی
انشاء الله هرچه زودتر حالشون خوب بشه
exelent
خیلی خوشحال شدم اشعاری که میخام اینجان.
خوشحالتر میشم تو جمعمون ببینمتون.
ممنون دوست عزیز
خوشحالم که خوشحالی
عالی بودمرسی