غمـــت جز در دل یکتــا نگنـجد که رخت عشق در هر جا نگنجد
ندانم کز چه خیزد این همه اشک که چندیـن آب در دریــا نگنجد
بــر آن کوچـک دهانـت در گمــانم کــه در وی بوسـه گنجد یـا نگنجد
امید وصل چون در سیـم گنجد؟ که سیم آنجــا همـی تنهـا نگنجد
لبت بی زر مرا بوسی دهد ؟ نه در و ایــــن نـــاز نـازیبــا نگنـجد
زمن جان خواستی،بستان هم امروز کـــه در تاریــخ ما فــردا نگنجد
عالی بودولی بیشتدبگذارید