سماع و باده ی گلگون و لعبتان چو ماه اگر فرشته ببیند در اوفتد در چاه
نظر چگونه بدوزم که بهر دیدن دوست ز خاک من همه نرگس دمد به جای گیاه
کسی که آگهی از ذوق عشق جانان یافت ز خویشتن حیف بود گر دمی بود آگاه
به چشمت اندر بالار ننگری تو به روز به شب به چشم کسان اندرون ببینی کاه
سلام و آفرین به اراده ی شما برای ایجاد این وبلاگ...
راستی در لنگر تسکینم نامتان را با افتخار ثبت کردم...
راستی اگر شعر عاشقانه ای داشته باشیم که در قالب غزل نباشد چی؟
سلام
با تشکر از لطف شما باید بگویم که در این محفل قرار بر اینست که تنها اشعار کهن خوانده شود، در هر قالبی که باشد. شما نیز اگر شعری دارید خوشحال می شوم اگر آن را برای من بفرستید.
موفق باشید